
چشمه
قلمرو زبانی
*گشت: شد / *غلغله زن: شور و غوغاکنان / *تیزپا: تندرو، تیزرو
قلمرو ادبی
*قالب: مثنوی / *وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (رشته انسانی) / *درون مایه: پرهیز از خودستایی / *جانبخشی در همه بیت های این داستان / *چهره نما: کنایه از خودنما / *چشمه: نمایندهٔ فردی ضعیف و ناتوان، امّا پرهیاهو و مغرور و خودشیفته
*معنی : چشمه ای از سنگی جدا شد درحالی که شور و غوغا و خودنمایی میکرد و به سرعت روان می شد.
قلمرو زبانی
*گه، گاه: زمانی / *چون، چو: مانند
قلمرو ادبی
*چون صدف: تشبیه / *چو تیری: تشبیه / *هدف، صدف: جناس ناهمسان
*معنی : چشمه گاهی مانند گوشماهی کف به دهان داشت و گاهی مانند تیر به سوی هدف میرفت.
قلمرو زبانی
*معرکه: میدان جنگ، جای نبرد / *یکتا: بی همتا / *گلبن: بوته یا درخت گل، به ویژه بوته گل سرخ
قلمرو ادبی
* منم تاج سر: تشبیه فشرده، *وجه شبه: گرامی و ارجمند بودن
*معنی :چشمه گفت در این میدان جنگ من بی همتا هستم و به تاج سر گل و صحرا میمانم و ارزشمندم.
قلمرو زبانی
* آغوش: بغل / *دوش: شانه
قلمرو ادبی
*سبزه در آغوش من: جانبخشی / *بوسه زدن: کنایه از احترام و بزرگداشت / *آغوش، سر، دوش: تناسب
*معنی:هنگامی که جاری میشوم، سبزه مرا در آغوش میگیرد و بر سر و دوش من بوسه میزند.
قلمرو زبانی
*چون: هنگامی که / *بگشایم: باز کنم (بن ماضی: گشود، بن مضارع: گشا)/ *شکن: پیچ و خم زلف
قلمرو ادبی
*چشمه: جانبخشی / *رخ ماه: جانبخشی / *سر، مو، رخ: تناسب / *شکن از سر موی گشادن: کنایه از گشودن پیچ و شکنج زلف و نمایان کردن رخسار، صاف و آرام شدن / *تشبیه پنهان: آب چشمه مانند آینه است
*معنی: هنگامی که پیچ و تاب سر و موی خودم را باز میکنم(آب ساکن و بی موج میشود)، ماه چهره خودش را در من میبیند.
قطره باران هنگامی که بر روی خاک میافتد، گل و گیاهان درخشان از زمین میرویند.
قلمرو زبانی
*درافتد: بیفتد / *زو: از او / *دمیدن: جوانه زدن، روییدن، بالیدن / *بس: بسیار / *گهر: گوهر، جواهر / *تابناک: تابنده، درخشان
قلمرو ادبی
*خاک: مجاز از زمین / *گوهر: استعاره از گیاهان و گلها
*معنی:قطره باران هنگامی که بر روی خاک میافتد، گل و گیاهان درخشان از زمین میرویند.
قلمرو زبانی
*بر: آغوش / *چو: هنگامی که / *خجل: شرمنده / *گریبان: یقه
قلمرو ادبی
*جانبخشی برای باران / *بر، سر؛ در، سر: جناس ناهمسان / *سر به گریبان بردن: کنایه از شرمندگی و گوشه گیری / *بر، سر، گریبان: تناسب / *بر، برد؛ در، بر: جناس ناهمسان / واج آرایی
*معنی: هنگامی که باران به من میرسد از شرمندگی خود را کنار میکشد.
*مفهوم: عشق به خداوند موجب زیبایی پدیده هاست
قلمرو زبانی
*حامل: دارنده / *صاحب پیرایه: دارای زیور
قلمرو ادبی
*سرمایه: استعاره از آب / *ابر، باغ: جانبخشی / *پیرایه: استعاره از گیاهان /
*معنی: ابر به خاطر من سرمایه دارد و آب از آن من است و باغ به خاطر من صاحب گل و گیاه شده است.
قلمرو زبانی
*به: با / *برازندگی: شایستگی، لیاقت / *پرتو: اشعه
قلمرو ادبی
*پرتو: استعاره از وجود / *واج آرایی«ن»،«گ»
*معنی: گل با همه زیبایی و رنگارنگیش به خاطر وجود من میزید.
قلمرو زبانی
*بن: ته، درون / *نیلوفری: صفت نسبی، منسوب به نیلوفر، به رنگ نیلوفر، لاجوردی؛ در متن درس، مقصود از «پرده نیلوفری»، آسمان لاجوردی است. / *همسری: همترازی
قلمرو ادبی
*پرده نیلوفری: استعاره از آسمان آبی/ *پرسش انکاری
*معنی: در درون این آسمان آبی هیچ کس همتراز و همپایه من نیست.
قلمرو زبانی
*نمط: روش،طریقه / *زین نمط: بدین ترتیب / *مبدأ: آغازگاه / *موقوف المعانی / *غرور: خودبینی
قلمرو ادبی
*مست شده از غرور: استعاره، غرور مانند می او را مست کرده بود.
*معنی: هنگامی که با همین روش آن چشمه خودبین رفت و از سرچشمه خود کمی دور شد،
قلمرو زبانی
*بحر: دریا (بهر: بهره، نصیب، برای) / *خروشنده: فریادزننده / *سهمگن: سهمگین، ترسناک / *نادره: بی همتا، شگفت آور / جوشنده: پرموج
قلمرو ادبی
*جانبخشی
*معنی: دریای خروشان و پر سرو صدایی را دید. دریایی که ترسناک و کمیاب و پرموج بود.
قلمرو زبانی
*نعره برآوردن: فریاد زدن / *فلک: آسمان، چرخ / *دیده: چشم / *زهره در: زهره درنده، ترساننده / *دریدن: شکافتن (بن ماضی: درید، بن مضارع: در)
قلمرو ادبی
* دیده سیه کردن: کنایه از خشمگین شدن، حالت عصبانیت به خود گرفتن / *کر، در: جناس / *فلک را کر کرده: جانبخشی / *زَهره در شدن: کنایه از ایجاد وحشت کردن، سبب ترس شدن، هراس انگیز.
*معنی: دریا در حال فریاد زدن بود و گوش آسمان را کر کرده بود. نگاهی خشم آلود داشت و همه را ترسانده بود.
قلمرو زبانی
*راست: دقیق / *یله: رها، آزاد / *یله دادن تن: لَمیدن، تکیه دادن به چیزی به نحوی که بدن در حال استراحت کامل قرار گیرد.
قلمرو ادبی
* مانند: ادات تشبیه / *تن: واژه آرایی / *تن ساحل: جانبخشی
*معنی: دریا دقیقا مانند زلزله تنش را به تن ساحل چسبانده و خودش را رها کرده بود.
قلمرو زبانی
*چو: هنگامی که / *وان: و آن / *هنگامه: غوغا، داد و فریاد، شلوغی
قلمرو ادبی
*موقوف المعانی / *هنگامه دریا: جانبخشی / *دریا: نماد افراد دریا دل، که طبع و منشی بلند دارند؛ شکوه مند و آرام اند.
*معنی: چشمه کوچک هنگامی که به آنجا رسید و داد و فریاد دریا را دید،
قلمرو زبانی
*کزان: که از آن / *ورطه: گرداب، گودال، مهلکه، گرفتاری / *قدم: گام / *درکشیدن: عقب کشیدن / *حادثه: پیشامد / برتر کشد: کنار بکشد
قلمرو ادبی
*جانبخشی
*معنی:خواست که از آن جای نابودی عقب نشینی کند و خودش را از آن رویداد بد برهاند.
قلمرو زبانی
*لیک: ولی / *خاموش: ساکت / *خیره: سرگشته، حیران، فرومانده / *کز: که از / *گوش ماند: گوش شد
قلمرو ادبی
*شیرین سخنی: حس آمیزی، کنایه از خوش سخنی
*معنی:اما آنچنان حیران شکوه دریا شد که از خوش زبانی افتاد و فقط گوش به دریا داد.
دریافت فایل رایگان این تدریس!
سعید هستم دانشجوی داروسازی علوم پزشکی اصفهان، از آنجا که منابع با کیفیت کنکوری دغدغه اصلی هر داوطلبی است من سعی میکنم در جهت رفع این نیاز مهم بهترین آموزش ها را در اینجا تدریس کنم